کاغذ از لای کتابم پرید
من و چند عقربه تنها بودیم
ساعتم بی تاب بود
واژه ها تکراری
همه در حسرت دیدار تو تیک تاک کنان
به تماشای زمان بنشسته
من و یک پنجره تنها هستیم
کاغذ از لای کتابم پرید
او در اندیشه ی آزادی
که مبادا به قلم
نقش هجران تو را بر دل پاکش بکشم
او هم از بار غم تو، گریخت !!!!!!!!
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۱۷ ساعت 20:27 توسط عباسعلی رمضانی
|