مادر
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیر وقته، می رم که بخوابم”
.
.
.
.
مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد.بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت.
پس از آن به تک تک بچه ها سر زد،چراغ ها راخاموش کرد،لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ،جوراب های کثیف را درسبد انداخت،با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد،ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جا کفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگررابه فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد، اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.!
در این لحظه فقط مامان می خواست بره بخوابه!!! وقتی می خواد کارهای خونه رو انجام بده می دونید این لیست چقدر طولانی میشه.
روز مادر رو به همه مادران دنیا تبریک میگم.